Thursday, November 23, 2006

 

مدل اقتصادی حسینقلی خان

دكتر محمود احمدي نژاد، در جمع مديران و كاركنان رسانه ملي:

« چندي پيش يك نفر به من پيام داده بود كه آيا اقتصادي كه تو پياده مي كني مدل هابرماس است يا فلاني؟ من به وي پيام دادم كه گوئي شما هنوز متوجه نشده ايد؛ روش ما متأثر از اين روشها و الگوهاي خارجي نيست.»

روزنامه اعتماد ملي، 30/8/85

ايشون، نقل به مضمون، چنين ادامه دادند كه براي حل يه مشكل اقتصادي ده ها بلكه صدها راه حل وجود داره. چرا فكر مي كنيد فقط يك يا دو راه حل وجود داره و حتماً بايد از مدل اقتصادي فلان يا فلان استفاده كنيم.

معمولاً براي بدست آوردن يك مدل و الگو، تقريباً تمام راه ها و احتملات ممكن و معقول رو كه شايد به ده ها بلكه صدها برسه، در نظر گرفته، بررسي، و نتايج بدست اومده رو با هم مقايسه مي كنن. از جمع بندي نتايج، به يك نتيجه كلي مي رسند كه استفاده از اون نتيجه كلي با تقريب بسيار خوبي جواب بهينه رو در اختيار ما قرار مي ده. نكته حائز اهميت در استفاده از اين مدلها و الگوها، رسيدن به جواب نسبتاً مطلوب در كوتاهترين زمان ممكن ست. در امور اقتصادي، زمان مهمترين پارامتري ست كه نمي شه به آسوني از كنارش گذشت. و يكي از مهمترين دلائلي كه رياضيدانان و دانشمندان علم اقتصاد وقت صرف بدست آوردن اين مدلها و الگوها مي كنن، اينه كه براي حل مشكلات و مسائل اقتصاديشون، زياد وقت تلف نكنن. شايع شده كه راكفلر فقط يك دقيقه جلوتر از رقباش فكر مي كرد. استفاده نكردن از اين مدلها و الگوها، يعني بكار بردن روش سعي و خطا. و اين يعني از دست دادن سرمايه گرانبهاي وقت. نبايد فراموش كنيم كه رقبا منتظر نمي مونن تا ببينن راه حلي كه ما اتخاذ كرديم به جواب مي رسه يا نه، تا اونا هم روش خودشون رو بر اساس راه حل ما تنظيم كنن. اونا از اين مدلها استفاده مي كنن و سودشون رو مي برن، ولو اندك.

به نظر مي رسه تيم اقتصادي رئييس جمهور علاقه اي به استفاده از روشهائي كه امتحان خودشون رو پس دادن ندارن و دوست دارن براي يك مشكل، ده ها بلكه صدها راه حل رو امتحان كنن. اگر نگيم اين تيم، مدل اقتصادي حسينقلي خان رو انتخاب كردن، می تونیم بگيم اين دوستان سرنا رو از سر گشادش مي نواخند.


Tuesday, November 21, 2006

 

ولي دل به پائيز نسپرده ايم

سـراپا اگر زرد و پـژمــرده ايم

ولـــي دل به پائيــــز نسپــــرده ايم

چو گلـــدان خالــي لــب پنجــره

پــر از خـاطـرات ترك خـورده ايم

اگر داغ دل بـود، مــا ديــده ايم

اگـر خون دل بـود، ما خــورده ايم

اگر دل دليـــل است، آورده ايم

اگر داغ شــرط است، ما بــرده ايم

اگر دشنـه دشمنـــان، گــردنيـم

اگـر خنجــر دوستـــان، گــرده ايم

گواهــي بخـواهيد، اينـك گــواه

هميـن زخمــهائي كه نشمــرده ايم

دلي سر بلند و سري سر به زير

ازين دست عمري به سر برده ايم

قيصر امين پور

پ.ن. : خيلي با اين شعر حال مي كنم. از تكرارش سير نمي شم.


Sunday, November 12, 2006

 

تراژدي

در زندگي، دو تراژدي وجود دارد:
اول آنكه، آنچه را دوست داريم، بدست نمي آوريم.
و ديگر آنكه، آنچه را دوست نمي داريم، بدست مي آوريم.

جان برنارد شاو

پ.ن. : به نظر من تراژدي اسفناكتر اينه: آنچه را بدست مي آوريم، دوست نداشته باشيم.

Wednesday, November 08, 2006

 
Monika Dokhtare Boyerahmadi

 

يكديگر

يكديگر را دوست بداريد، اما از عشق، زنجير مسازيد. بگذاريد عشق همچون دريائي مواج، ميان ساحلهاي جانتان در تمّوج و اهتزاز باشد

جام هاي يكديگر را پُر كنيد، اما از يك جام منوشيد.

از نان خود به يكديگر هديه دهيد، اما هر دو از يك قرص نان تناول مكنيد.

به شادماني با هم برقصيد و آواز بخوانيد، اما بگذاريد هر يك براي خود تنها باشيد. همچون سيمهاي عود كه هر يك در مقام خود تنها ست، اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند.

دلهايتان را به هم بسپاريد، اما به اسارت يكديگر ندهيد. زيرا تنها دست زندگي است كه مي تواند دلهاي شما را در خود نگاه دارد.

در كنار هم بايستيد، اما نه بسيار نزديك. از آنكه ستون هاي معبد، به جدائي بار بهتر كشند، و بلوط و سرو در سايه‌‌‌ هم به كمال رويش نرسند.

جبران خليل جبران


Wednesday, November 01, 2006

 

افعال مركب

با گذشت زمان، خيلي چيزها تغيير مي كنند. شايد مهمترين تغيير، زياد شدن سن باشه كه از نتايج اون زياد شدن مشغله و كم شدن حوصله ست. وقتي سن آدم زياد ميشه، ديگه مثل دوران نوجواني و جواني نمي تونه از گوش كردن به موسيقي مورد علاقه اش، تماشا كردن يك فيلم خوب، گشت و گذار كردن در طبيعت بكر، هم صحبتي با يك مصاحب با صفا، يا حتي از تنها بودنش نهايت لذت رو ببره. شايد دليلش اين باشه كه وقتي بزرگ ميشيم، مشغله هامون هم با سنمون زياد ميشن، حوصله مون تنگ ميشه، كم كم افعال مركب در درونمون تبديل به افعال ساده ميشن. شنيدن، جاي گوش كردن رو تصاحب مي كنه. فقط مي شنويم. گوش نمي كنيم. نه به حرف همديگه، و نه حتي به موسيقي مورد علاقه مون. گفتن جايگزين صحبت كردن مي شه. وقتي چيزي مي گيم، زياد به معناي حرفمون و اين كه آيا به مخاطبون بر مي خوره يا نه، و حتي بعضي وقتها به اين كه آيا بجاست يا نه، فكر نمي كنيم. مي گيم كه گفته باشيم. هدفمون نزديك شدن (مصاحبت) نيست. ديدن به جاي تماشا كردن مي شينه. اگه روزي يك برگ رنگارنگ پائيز زده درخت چنار، ساعتها برامون جذاب و تماشائي بود، امروز شايد تصوير بهشت هم جذابيتي برامون نداشته باشه. چون تماشا كردن فراموشمون شده. خوردن جاي تناول كردن رو مي گيره. انواع كبابها و پيتزاها و خوراكهاي امروز، يه سر سوزن مزه نون پنير گوجه خيار، نون و ماست و سبزي، آبدوغ خيار و خيار سكنجبين بعد از بازي صبح تا ظهر، تو كوچه، زير آفتاب داغ تابستون ديروز رو نمي ده. مي خوريم چون گرسنه ايم و مي خواهيم سير شيم. و بالاخره جاي بودن با زندگي كردن عوض مي شه. " كار مي كنيم كه باشيم، هستيم كه كار كنيم " جمله معروفيه كه زياد مي شنويم.

ولي به نظر من زندگي كردن مجموعه اي است از اجتماع افعال مركب درونمون. زندگي كردن يك حس دروني ست. نيازمند چيزي نيست. زماني مي تونيم بهتر زندگي كنيم كه كمتر نيازمند باشيم. ميشه خيابون خواب بود و زندگي كرد، و ميشه امپراتور بود و فقط زنده. مهم اينه كه افعال مركب درونمون رو تقويت كنيم.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?