Wednesday, November 01, 2006

 

افعال مركب

با گذشت زمان، خيلي چيزها تغيير مي كنند. شايد مهمترين تغيير، زياد شدن سن باشه كه از نتايج اون زياد شدن مشغله و كم شدن حوصله ست. وقتي سن آدم زياد ميشه، ديگه مثل دوران نوجواني و جواني نمي تونه از گوش كردن به موسيقي مورد علاقه اش، تماشا كردن يك فيلم خوب، گشت و گذار كردن در طبيعت بكر، هم صحبتي با يك مصاحب با صفا، يا حتي از تنها بودنش نهايت لذت رو ببره. شايد دليلش اين باشه كه وقتي بزرگ ميشيم، مشغله هامون هم با سنمون زياد ميشن، حوصله مون تنگ ميشه، كم كم افعال مركب در درونمون تبديل به افعال ساده ميشن. شنيدن، جاي گوش كردن رو تصاحب مي كنه. فقط مي شنويم. گوش نمي كنيم. نه به حرف همديگه، و نه حتي به موسيقي مورد علاقه مون. گفتن جايگزين صحبت كردن مي شه. وقتي چيزي مي گيم، زياد به معناي حرفمون و اين كه آيا به مخاطبون بر مي خوره يا نه، و حتي بعضي وقتها به اين كه آيا بجاست يا نه، فكر نمي كنيم. مي گيم كه گفته باشيم. هدفمون نزديك شدن (مصاحبت) نيست. ديدن به جاي تماشا كردن مي شينه. اگه روزي يك برگ رنگارنگ پائيز زده درخت چنار، ساعتها برامون جذاب و تماشائي بود، امروز شايد تصوير بهشت هم جذابيتي برامون نداشته باشه. چون تماشا كردن فراموشمون شده. خوردن جاي تناول كردن رو مي گيره. انواع كبابها و پيتزاها و خوراكهاي امروز، يه سر سوزن مزه نون پنير گوجه خيار، نون و ماست و سبزي، آبدوغ خيار و خيار سكنجبين بعد از بازي صبح تا ظهر، تو كوچه، زير آفتاب داغ تابستون ديروز رو نمي ده. مي خوريم چون گرسنه ايم و مي خواهيم سير شيم. و بالاخره جاي بودن با زندگي كردن عوض مي شه. " كار مي كنيم كه باشيم، هستيم كه كار كنيم " جمله معروفيه كه زياد مي شنويم.

ولي به نظر من زندگي كردن مجموعه اي است از اجتماع افعال مركب درونمون. زندگي كردن يك حس دروني ست. نيازمند چيزي نيست. زماني مي تونيم بهتر زندگي كنيم كه كمتر نيازمند باشيم. ميشه خيابون خواب بود و زندگي كرد، و ميشه امپراتور بود و فقط زنده. مهم اينه كه افعال مركب درونمون رو تقويت كنيم.


Comments:
inaayee ke gofti,alaaeme pir shodan nitan lozooman.chon man shakhsan baa inke hanooz kheyli pir nashodam vali kheylisho tajrobe kardam!!!

albate dar inke baalaa raftane sen baa khodesh kolli taghyeer miyaare hich shakki nist ke oonam ejtenaab naapazire...
 
ايده عزيز، مهم اين نيست كه آدم پير بشه. مهم اينه كه بتونه زندگي كنه. در اصطلاح عامه جوان مرگ به كسي ميگن كه در جواني مرده باشه و از زندگيش لذتي نبرده باشه. به نظر من، اگه نتويم از زندگيمون لذت ببريم (لذت هر معنائي ميتونه داشته باشه كه بسته به ديد اشخاص متفاوته)، به نوعي، دور از جون، جوان مرگ شديم
راستي چرا گفتي : "هنوز خيلي پير نشدم" ، يعني يه كمش رو قبول داري ؟ :) حالا
 
raastesh age gharaare omre mofide man masalan 55 saal baashe,already kheyli vaghte az nesfesh gozashtam.pas ye kami pir shodam....
albate I really dont care about the number,I mean it.I live as I like,always...
 
if you live as you like, then you will be always young.
don't worry about your age. that doesn't matter.
 
Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?